نحوهی بینش و درک آدمی از جایگاه و موقعیت «خدا» و «انسان» و رابطهی متقابل این دو باهم یکی از بنیادیترین اصول اعتقادی هر مکتب و آئینی بوده و تمام موضعگیریهای انسان در این زمینه نشاندهندهی میزان شناخت او از خالق خویش و حوزهی اختیارات آدمی در دایرهی مخلوق و مأمور بودن انسانست و تا نوع و نحوهی این رابطه مشخص نگردد و انسانها بر مبنای آن عمل ننمایند اعمالشان سامان نخواهد یافت و بسیاری از رفتارهایشان در دایرهی صحیح اعتقادی قرار نگرفته و چه بسا دچار شرک و کفر گرددند.
طبق تمام آموزههای دستنخوردهی ادیان آسمانی خداوند تنها «وجودِ» «خالقِ» «مطلقِ» «بیهمتا» است و تمامی موجودات مخلوقاتی بیش نبوده و هر کدام از سر «حکمت» و «عنایت» خداوندی بوجود آمده و در دایرهی زمان و مکان قرار گرفته و روزی از بین خواهند رفت و باز به اذن خداوند متعال دو باره زنده شده یا موجودیت خواهند یافت. لذا طبق این آموزهها اصلیترین و بنیادیترین رابطهی متقابل انسان با خدا از نوع رابطهی «خالق» و «مخلوق» یا رابطهی «آمر» و «مأمور» است و تمام روابط و ضوابط دیگر تحتالشعاع این رابطه بوده و در سایهی آن معنی و مفهوم میگردند و تمام مخلوقات(اعم از انس و جن و ملائکه) و حتی مقربان بارگاه الهی مشمول این ضابطه بوده و خارج از آن قرار ندارند و بسیاری از آنچه که در این باره در بین فرهنگها و آئینهای مختلف رایج است با اصل و منشأ رابطه و موقعیت انسان و خدا منافات و تضاد دارند. پس از اینکه موجودات خلق شدند و هر کدام مسئولیت و وظایف خاصی بر عهده گرفته و در مکان و زمان مشخصی قرار گرفتند و انسان پا به عرصهی وجود نهاد و مأمور به انجام خلافت خداوندی در زمین گردید خداوند از طرق مختلف با او رابطه بر قرار کرده و اوامر لازم را به او انشاء نموده است. یکی از راههای که خداوند تمام اوامر و دستورات خود را از طریق آن به انسان انتقال داده است رابطه وحیانی یا ارسال پیام از طریق واسطه یا بدون واسطه به انسان است. در این طریق خداوند متعال برای اینکه بندگانش را به راه راست هدایت نموده و آنان را در پیمودن مسیر و رسیدن به مقصد یاری نماید از طریق رسولانی از ملائکه پیامهای خود را به انسان رسانیده و او را در مواقع مورد نیاز یاری داده و از افتادن به دامها و چاههای بن ناپیدا پرهیز داشته است. در این گونه رابطه خداوند در مقام «خالق آمر» و انسان «مخلوق مأمور» است و نه خداوند به مقام انسانیت تنزل میکند و نه انسان به ساحت ربوبیت صعود مینماید. هر دو در موقعیت خاص خود بوده و خداوند از طریقی که ذهن و قلب انسان توانائی درک پیامهای او را داشته باشد آنها را به انسان انتقال میدهد. در ارسال کتب آسمانی به پیامبران بخصوص پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از رابطهی وحیانی یعنی ارسال پیام از طریق وحی بواسطهی جبرئیل امین(ع) استفاده شده است و با توجه به نوع زبان و فرهنگ پیامبر از زبان عربی به عنوان وسیلهی ارتباط و انتقال پیام استفاده شده است و در این برقراری ارتباط محدودیتهای زمانی و مکانی نقشی نداشته و هر آنچه نازل شده است تمام برنامه و پیام خداوند جهت هدایت انسان بوده است. در این رابطه گرچه پیامبر به مقامی رسیده که خداوند او را به عنوان امین و انتقال دهندهی پیام خود به سایر انسانها بر گزیده است ولی ذره ای از مسئولیتهای بندگی و انسانیت پیامبر کم نشده و همانند سایر انسانها در مقابل اعمال خود مسئول و پاسخگوست و چه بسا در بسیاری از زمینهها نسبت به بقیهی انسانها مسئولیت او سنگینتر و پاسخگوئیش سختتر است. لذا مقام نبوت و رسالت پیامبر را از مقام انسانیت خارج نکرده و به او توانائیهای خارج از حوزهی انسانی نبخشیده است بلکه او در سایر زمینهها همانند سایر انسانهاست و همانند آنها زندگی میکند و در زمان خاصی از دنیا رخت برمیبندد و در روز رستاخیز همراه آنان محشور خواهد شد و در مقابل خداوند سبحان به پاسخگوئی اعمال خود و نحوهی انتقال پیام خداوند به بندگان او خواهد پرداخت. دو گروه از انسانها از قبول این اصل که قرآن کلام خداوند است و به واسطهی فرشته ای به پیامبر نازل شده است و شخص نبی در کم و کیف آن نقشی نداشته است ابا داشته و استدلالات عجیبی نمودهاند:
1. گروهی که از سر عناد و حسادت با شخص پیامبر منکر ارتباط وحیانی خداوند با او شده و تمام گفتههایش را تراوشات ذهنی و فکری خود او دانسته و از پذیرش آنها به عنوان سخن خدا سرپیچی نمودهاند و در طول تاریخ با نبوت نبی اکرم و نزول وحی بر او مخالف بوده و آن حضرت را فردی راستگو ندانستهاند. این گروه در ظاهر وجود خدا را انکار نکرده اند ولی امکان ارتباط وحیانی او با پیامبر را به عنوان بشری از جنس آنان بسیار بعید دانسته و تمام کلماتی را که پیامبر وحی نامیده است گفتههای شخص او دانسته و از قبول و عمل به آنها امتناع ورزیده اند.
2. گروهی دیگر علی رغم اینکه ارتباط خداوند با نبی و نبوت او را قبول داشته و در این امر شکی نداشتهاند اما به نوعی پیامبر را از دایرهی انسان و مسئولیتهای او خارج کرده و وجههای «خدائی» یا «حلول خدا» در او را به او داده و او را بینیاز از رابطهی غیر مستقیم با خدا دانسته و به جای اینکه رابطهی پیامبر با خدا را از بالا به پائین ( از خدا به نبی ) و از طریق ملائکه بدانند آنرا از پائین به بالا( از نبی به خدا) و بدون نیاز به واسطه فرض کردهاند و شخص نبی را در دریافت کم و کیف وحی مختار دانسته و حتی گاهی او را در تعطیلی اتخاذ وحی مؤثر دانستهاند. این گروه آنقدر در ارتباط مستقیم پیامبر با خدا و عدم نیاز او به واسطه غلو کردهاند که تمام آیات نازله بر شخص نبی را برخاسته از درون پاک او و تأیید شده از سوی خدا میدانند و پیامبر را همانند چشمهای جوشان از پیام و اوامر فرض کردهاند. هر دو گروه در درک نبوت و روش اخذ وحی از جانب خدا به خطا رفتهاند و علت اصلی خطایشان عدم درک موقعیت و جایگاه خدا و انسان و نوع رابطهی این دو با هم است. گروه اول پیامبر را لایق ارتباط با خدا و دریافت وحی نمیدانند و گروه دوم او را آنقدر بالا میبرند که گاهی به جای خدا مینشیند و کلام باری از درون او میتراود و به اختیار خود و بر مبنای سبک و سیاق فردی خویش به مردم میرساند. اما بر اساس آیات قرآن کریم پیامبر و نحوهی نزول وحی دارای خصوصیات زیر میباشند:
یک: پیامبر همانند دیگر انسانها از ابناء «آدم ابوالبشر» و دارای منشئی از خاک است.
دو: او همانند سایر انسانها از پدر و مادری بهوجود آمده و حتی مثل بسیاری از آنها در دوران طفولیت والدینش را از دست میدهد و یتیم میماند.
سه: همانند سایر انسانها دارای ضعفهای انسانی بوده و و دچار سختی زندگی و درد و رنج میگردد و به غیر از آنچه که در حال گذر است بر چیز دیگری آگاهی ندارد.
چهار: اما در زمینهی فضائل اخلاقی سرآمد گذشتگان و آیندگان است و دارای « اخلاقی عظیم» و ملقب به «امین» است.
پنج: در شبی از شبهای یک سال «فرشتهی رحمت» بر او نازل میشود و با القاء و انشاء کلماتی از سوی خدا آغاز نبوت و مسئولیت جدید او را ابلاغ میکند و او مکلّف به انتقال تمام مأخوذاتش به سایر انسانها میگردد.
شش: در عرض 23 سال نبوتش تمام آنچه را که باید اخذ میکرد و به دیگران انتقال میداد از سوی «خالق آمر» از زبان جبرئیل امین دریافت داشت و دستورات و برنامههای سعادتمندی انسان تکمیل گردید.
هفت: در این مدت گرچه عزیزترین و مقربترین بندهی خداست اما در مسائل زندگی روزمره و تحمل سختیها و مشکلات دنیوی تفاوتی با دیگران ندارد و همانند آنان دچار مصائب و گرفتاریهای زیادی میگردد و مقام و منزلتش مانع از اجرای قوانین و احکام حاکم بر تمام مخلوقات از سوی خداوند نمیگردد.
هشت: او همانند سایر انسانها در موعدی مقرر دعوت خالق خویش را لبیک گفت و به سوی دیار باقی شتافت. حتی طول عمر او از متوسط افراد آن اجتماع هم کمتر بوده است.
نه: بهغیر از برخی مواقع که برای اثبات حقانیت نبوتش معجزاتی را به اذن پرودگار خود به مردم نشان میداد در سایر زمینهها همانند دیگران بوده و به واسطهی نبوتش توانائی فوق انسانی به او عطا نشده بود و از پس پردهها خبر نداشت مگر اینکه به او خبری داده شود.
ده: در طول دورهی نبوتش هرگز ادعا ننمود که هر آنچه که در قالب «قرآن» به شما عرضه میدارم سخن و ذهنیات شخص من است یا آنرا در اثر مدارست و کسب تجاربی بدست آوردهام بلکه هرگاه از زبان قرآن سخن میگفت میفرمود: «که به من وحی شده است.»
یازده: هرگز نگفت که به مقامی رسیدهام که ملائکهی حامل وحی به اذن و ارادهی من نازل میشود و هر آنچه که میآورد از قبل توسط من درخواست یا انشاء شده است. بلکه میفرمود جبرئیل به اذن خدا بر من نازل میشود و کلام خدا را بر من انشاء میکند. حتی هیچگاه از زمان نزول وحی هم خبر نداشت و گاهی علی رغم میل درونیش وحی بر او نازل نمیگردید.
دوازده: هر گز ادعا نکرد که من با توانائی یا در اثر مکاشفههای ناشی از تلاش خودم از پس پردهها خبر دارم و آیات خدا را مشاهده مینمایم بلکه میفرمود خداوند آیات خویش را به من مینمایاند.
سیزده: هر گز ادعا نکرد که من از انجام اعمال عبادی و بندگی خدای خویش فارغ شدهام و نیازی به انجام آنها ندارم بلکه خود را از دیگران مکلفتر و مسئولتر معرفی میکرد و حتی دیگران را از مقایسهی خود با او در انجام مناسک و عبادات نهی میکرد چرا که خود را در مقابل آنچه که خدا به او عطا کرده بود مدیونتر از دیگران میدانست.
چهارده: هر گز ادعا نکرد که من «چشمهی جوشان وحی و قرآن» شدهام و هر آنگونه که آرزو کنم کلمات خدا از درون من فوران میکنند و نیازی به نزول وحی از بالا ندارم؛ بلکه همواره چشم به راه نزول وحی بود.
آنچه که در میان برخی از مسلمانان رایج بوده و هست نوعی عدم درک صحیح از مقام انسانیت پیامبر و نحوهی رابطهی او با خداوند خویش و کیفیت دریافت و انتقال وحی است. چرا که اگر بر مبنای آیات قرآن کریم استدلال شود هیچ شک و شبههای باقی نخواهد ماند که پیامبر همانند سایر انسانها در دایرهی «مخلوق مأمور» قرار داشته و تمام آنچه را که در قالب «قرآن» در اختیار انسانها قرار داده است چیزی جز «کلام» خداوند متعال نبوده و شخص پیامبر نقشی در ساخت و پرداخت آنها نداشته است.
نکتهای که برخی از معاصرین در رابطه با کیفیت پدیدهی وحی و پیامبر مورد تأکید قرار میدهند «جوشش خود بهخودی وحی» از درون پیامبر است نه «نزول وحی» از سوی خداوند بر او. بهطوریکه میگویند پیامبر به مقامی رسیده بود که بسان چشمهای در حال جوشش بوده و هر آنچه که گفته است، ناشی از جوشش درونی شخص او و طلب یاری از خداوند متعال است. این افراد از این نکته غفلت کردهاند که مسیر وحی از «بالا» و «خارج» پیامبر است نه از درون شخص او. اگر این مشابهت مقبول هم باشد وجود چشمهی وحی نزد خداوند است نه در قلب پیامبر. پیامبر بهسان ظرفی است که لیاقت دریافت آب زلال وحی را پیدا کرده نه اینکه خود به چشمهی آب تبدیل شده باشد. یا بهتر اینکه گفته شود پیامبر تشنهی دریافت و نزول وحی از سوی خالق خویش بود و خداوند متعال بر درون تشنهی مستعد او کلامی نازل میکرد که تا قیام قیامت رحمت بخش آدمیان تشنهی هدایت خواهد بود. پیامبر را نمیتوان بسان «چشمهی جوشانی» دانست که خودبخود «ماء معین» وحی را برون میدهد و دیگران را سیراب مینماید بلکه او بسان ظرفی به بزرگی دریاهاست که آب باران رحمت و وحی خداوندی را دریافت میدارد و در خود ذخیره کرده و تشنگان هدایت را تا قیامت سیراب میگرداند و اگر بارانی از بالا بر این ظرف نبارد هیچ آبی نخواهد داشت و چیزی به دیگران عطا نخواهد نمود همانگونه که تمام جوششهای زمین ناشی از بارانهائی است که در طول سال بر آن میبارد. پیامبر بسان «درخت میوه» نیست که در اثر پرورش و کسب توانائیهای مختلف در زمان مشخصی شکوفه دهد و ثمر ببخشد و گاهی اگر مشکلی پیش آمد از میوه دادن باز ایستد. بلکه او همچون ظرفی طلائی بدون تأثیر بر خواص میوه است که میوهی وحی را از طریق رسول امین از خدای خویش دریافت میدارد و بدون تغییر و تبدیل به سایر بندگان او انتقال میدهد. وحی و کلام خدا بهسان «دانهای» با استعدادها و توانائیهای نهفته نیست که در دل پیامبر کاشته شود و او به مرور زمان بپروراند و به مرحلهی تولید میوه برساند؛ بلکه وحی از آغاز تا پایان بهصورت کامل و یکدست بر قلب پاک نبی نازل میگردد و او آنرا بیکم و زیاد به دیگران میسپارد. گرچه پیامبر از تمام مخلوقات به خداوند نزدیکتر و در پیش خدای خویش دارای مقام و منزلتی غیر قابل تصور است اما او بشر است و در دایرهی انسان و بشر بودن قرار دارد. خداوند به خاطر این مقام و منزلتی که به پیامبر خویش ارزانی داشته است خصوصیات آدمی را از او نگرفته است و در دریافت پیام و کلام خویش او را بی نیاز از وسیله و واسطه ننموده است. اگر قرار است سایر بندگان را از طریق این بندهی خاص خویش هدایت نماید باید با زبان همین انسانها با او ارتباط برقرار نماید و زبان خدائی خویش را به زبان آدمیترجمه نموده و از طریق یکی از فرشتگان مقربش به این بنده برگزیدهی خود برساند و او را در رسانیدن پیامش به بندگان دیگر مکلف نموده و از او تعهد «صداقت» در گفتار و «امانت» در ابلاغ را گرفته و هر جا که از دایرهی مسئولیت خارج شد او را به اشد مجازات میرساند. از سوی دیگر شخص نبی در اتخاذ روش و اسلوب و نحوهی انتقال پیام و یا کم و زیاد کردن آنها هیچگونه اختیاری نداشته و حتی مجاز به افزودن کلمه ای بر کلمات خداوند نیست.
نتیجهی نهائی از این بحث این است که خداوند همواره در مقام خداوندی خویش قرار داشته و انسانها در هر مقام و منزلتی قرار گرفته باشند باز بشرند و سراسر ضعف و ناتوانی. تا خداوند از طریقی با آنان رابطه برقرار ننموده و آنها را در ادامهی این ارتباط یاری ننماید آنها حتی با سعی و تلاشی به بلندای ابدیت هم قادر به برقراری ارتباط با خداوند و اخذ امری از او نخواهند بود. خداوند متعال از سر رحمت و حکمت برخی از بندگانش را مقام دریافت وحی و انتقال آن به سایر بندگان ارزانی داشته و تا زمانی که خود مقرر مینماید این ارتباط ادامه خواهد داشت و به محض پایان یافتن دورهی «عطا» و «اخذ» وحی هیچ وسیلهای برای ادامهی این ارتباط در اختیار آدمی قرار ندارد. اگر حکمت خداوندی ایجاب ننماید حتی خواست شخص نبی و تمام انسانهای هم عصر او در ادامهی این ارتباط و ارسال وحی از خداوند بینتیجه خواهد ماند. مهمتر از همه اینکه خداوند متعال خود بانی و مسبب رابطهی خود با بندهاش است و آدمی گرچه باید خود را لایق برقراری این ارتباط و دریافت وحی نماید اما تا خداوند اذن و اراده ننموده و قلب انسان را شایستهی دریافت پیام و کلام خود ننماید بشر با اتخاذ تمامی فنون و روشهای مکاشفه و مراقبه هم باز نخواهد توانست ذرهای از کلام خداوندی را بر قلب خود بنشاند.
نکتهی پایانی اینکه همگی اقرار و ایمان داریم که پدیدهی وحی و نزول کتب آسمانی بهویژه قرآن کریم یکی از معجزات بزرگ انبیاء الهی بوده و در هیچ موردی قابل قیاس با سایر پدیدههای طبیعی و رایج در حیات نیست و آدمی هر چقدر توانا و صاحب علم هم باشد باز از درک تمام کم و کیف این پدیده ناتوان است و در این وادی اسباب عقل و استدلال آدمی بسیار ناتوان و عاجزند و هرگز نمیتوان با استفاده از ابزار علوم مادی به اثبات یا درک این پدیده و رخداد خارق العاده و خارج از توانائی انسان مبادرت ورزید. درک این پیام نیازمند «سمع» و «اطاعهای» مؤمنانه و متواضعانه است و تا خود را به خالق خویش نسپاری و از مقام رحمانیت او مدد نجوئی با پای پیاده و مانده در گل نفسانیت به شناخت این معجزهی بس عظیم نتوان نائل شد. اینجا وادی «سمعنا» و«أطعنا»ست نه وادی «چون» و «چرا».
* عضو هیئت علمی مؤسسه رازی کرج بخش تحقیق و تشخیص بیماریهای زنبورعسل و کرم
نظرات